می گویند:
در قرن ۱۹م، ۱ مدرسه ی ریاضی بود در ایتالیا. باورهای خاصی داشتند. یکی از سردسته هاشون می گفت:
"
پیدا کردن قضایا کار ۱ نجیب زاده است.
و
این کار ۱ برده است که اون قضایا رو ثابت کنه.
و
این که ریاضیدانان نجیب زاده اند.
"

کلی طول کشید تا گنده های ریاضی دنیا، گزاره های شهودی بیرون اومده از اون مدرسه رو ثابت کنند و از دل اون گزاره های شهودی، کلی قضیه ی گنده در هندسه جبری پیدا شد.

بعضی سخن ها باید با کسی گفت که گنجایش آن را ندارد.
...
باید و ندارد.
عجیب آرزوییه که چیزی رو بخوای که نمی خواستی و حتی نمی خوای!
لازم نیست به مراتب خیلی بالای شناخت رسیده باشی تا برات ۲ سال سرکار بودن با ۵۰ سال دکتر بودن یکی باشه.
با چند دلاری که به ۱ جورنال (مثلا) معتبر خارجی بسلفی ریاضیات فراخ تر می شود.


تو هم ... لابد ریاضی دان.
احساسات دروغین

چیزی که اکنون دارد رخ می دهد هک شدن انسان است.
شاید این به خاطر نزدیک بودن منابع برخی احساسات و توانایی جایگزینی آن ها با هم است.
برای من مهم نیست.
برای من مهم نیست.
برای من مهم نیست.
.
.
.
برای من مهم نیست.


پ.ن:
این صرفا یک تلقین است.
اصلا هم جهت اطلاع نیست.
چیزهای نامهم که برایت زیاد شوند
فرق چیزهای مهم و نامهم برایت کم می شود
.

پ.ن:
استاد:
مسئله اولویت هاست.
...: فلان چیز درسته دیگه! ببین چقدر مقبولیت داره.
من: فلان چیز تابلوه غلطه دیگه! ببین چقدر مقبولیت داره.

پ.ن:
من قضاوت نمی کنم شما خودت حجاب خودی حافظ...
از هر چند هذیان
تنها
۱ی
شانس(؟!) این را دارد که در ۱تا خود نمایی کند.
'شباهت' و 'اشتباه'

از 'شبه' اند.
بالاخره اینجا هم مخاطبش رو پیدا می کنه...

پ.ن:
مخاطبش!
سلام.
در باب اهمیت وجود متفکران بی رفرنس.
الف با ی مان یکی است
زبان مان نه
نقطه
رابطه ای هم اگر هست از این روابط دیپلماتیک است البته حتی بدون آن لبخند های دیپلماتیک. برای این که من یک دیپلمات نیستم.
با تقریب بسیار خوبی connect نیستم.
مهم هم نیست که دیگران چه می گویند یا (مثلا) می اندیشند.
تنها راه برای رهایی از بوی گند اطراف این است که بینی کار نکند.
بعضی چیزهای خوب زندگی را باید کناره ی بشقابت بگذاری، بگذاری برای آخر، یا شاید تا آخر.
فکر سوال میاره
سوال جواب می خواد
جواب فکر می خواد
برو به خط ۱
فرق بودن و نبودنش مانند فرق نخواستن و نتوانستن است.
وقتی طرفت آنقدر فهم ندارد که متوجه توهین های ات شود.
و شاید حتی سرش را به نشانه ی تایید تکان می دهد*.
از نفهمی اش لذت ببر.

شاید این تنها یا سالم ترین لذت از نفهمی او باشد.


*: کسی که آن را فریاد می زند که دیگر آخرش است!
برای یک گزاره ۲ جور می شود اندازه تعریف کرد:
مثلا تعداد حروف گزاره.
مقدار حماقت به کار رفته در آن.

حالا فکر کن به حماقت های یک مینیمالیست.
در ۱تا معرفت سرو نمی شود؛
حکمت هم.
به خر توهین شده در خر نامه.
پوزش!
در این زمانه ی خرانه چیزی که بیش از هر چیز خری دار دارد خریت است:
خریت آب طلا شده
خریت لای زر ورق
خریت آکادمیک
.
.
.
خریت در قالب مینیمالیستی.
درباره ی ذهن.
یکی را می خواهم بدانم آخرش چه می شود.

پ.ن: الآن که نگاه می کنم 1 چند نفری هستند.

پیش ترها در چاه قبل نوشته بودم، تقریبا:
فهمیدن شما و دقت نوشتار به بیشتر نوشتن َم نمی ارزد.
توجیه بعضی چیزا خیلی سخته...

حتی برای ۱ حرفه ای
بهانه ای بود...

تا امروز
.
چی میگید در مورد کسی که حتی اصالت لذت هم باور نداره.
که ...
من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
هوا که خنک تر می شود برخی جانداران از ل(خ)انه های خود بیرون می خزند.

هوا قابل تحمل تراست
مردم دیدنی تر
نمی گویم افسرده تر
شاید اندکی اندیشناک تر
۱تا مخاطب ندارد.
۱تا ۱ چاه است.

پ.ن:
این صرفا یک راه حل نبود.
صرفا یک یادآوری هم نبود.
سر آن ندارد امشب که بر آید آفتابی؟
آدم غلط می کند دل اش بخواهد.
یا شاید هم
دل آدم غلط می کند که بخواهد.

آدم است دیگر، گاهی دل اش می خواهد بپرسند این که نوشتی یعنی چه - همانی که آن آدم ی که "است دیگر" فکر می کند ارزش گرفتن جایزه ی نوبل ادبی را داشت اگر ش.ع. صلح اش را نمی گرفت! - افسوس که این جا آرمان شهر نیست؛ حتی 1 نصفه اش.

و این یعنی یکتا (هم) آدم شده است
و نیز یکتا را آفت زده است
و خودش را هم که لو داده است
نقطه
آدم ها 2 دسته اند*:

آدم هایی که چرند نگفتن برایشان سخت است.

آدم هایی که چرند گفتن برایشان سخت است.


*: چند وقتی بود که یکتا در این ژانر ننوشته بود.
خواستیم ببینیم دیگران چه می نویسند...
رفتیم و کمی گشتیم و اعصابمان خرد شد و دیگر...
باید تمامش کرد
که
از دایره ی ادب نباید بیرون رفت.
گویندم ساز مخالف می زنی.

چه گویم چو راست گویندم.
در حال خواندن یاسین در گوش چند خر هستیم.


بسیار دشوارتر است از آنچه می نمایاند.
"آرمان شهر"

می دانم
و می داند که می دانم
و می دانم که می داند که می دانم
...

کلا شهری است پر ظریفان و از هر طرف...
خداوند مهربان است.
گمان می کنم او کسانی را که برای اثبات وجودش تلاش می کنند دوست دارد.
سلیقه است دیگر!
و
فکر کنم سلیقه ی من در اشتراک متمم سلایق همه ی نوع بشر قرار گرفته است.
آ و ب سرگرم سخن گفتن اند
و
آ، ب و من می دانیم موضوع چیز دیگری است.
وقتی اسلام را مسلمانان معرفی نکنند نتیجه اش می شود این که صهیونیست ها اسلام را معرفی می کنند؛
نتیجه اش می شود فجایع 11-9 امسال.

اگر من مرجع تقلید بودم 1 چنین فتوایی می دادم:
"الیوم شناساندن اسلام به جهان در حکم جهاد فی سبیل الله بوده و بر هر مسلمان که توانایی آن را داشته باشد واجب است."

حالا که نیستم گزاره ی قبل را به عنوان یک تئوریسین برجسته* پیشنهاد می کنم.


پ.ن: مثلا شما که n ساعت در روز تو اینترنتی n/100 ش رو بذار واسه این کار.
من شخصا بهشت رو واس ات تضمین می کنم.

پ.ن2: این تظاهرات و اقدامات احساسی خوب است ولی چندان موثر نیست باید چشم ها را باز کرد.

*: شوخی هم نداریم...
اعصاب هم...
حوصله هم...
برو رد کارت دیگه.
جای شگفتی نداره اگر ببینی عقل حدود 200 نفر از عقل حدود 20 نفر کمتره.

حتی شگفت زده نشو اگه فهمیدی عقل این حدود 200 نفر از عقل شمار خیلی کمتری از آدمای دیگه که اصولا باید بیشتر باشه، هم کمتره!

منهای شمار کمی از این حدود 200 نفر البته دیگه!
هر زبان، فلسفه و فرهنگی نیز در خود نهان دارد.
برخی واژه ها بار فلسفی دارند و برخی بار فرهنگی.
بسیار مخور و رد مکن فاش مساز
اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور

پ.ن: اندرزی از 1 این کاره.
سخن روز:

اندیشه، اندیشه می آورد؛
هنر، هنر

و
خمیازه، خمیازه.
آنالیز و هندسه فهمیدنی و تا حدودی دیدنی اند.
ترکیبیات حل کردنی است، زیرا تقریبا هر ذی شعوری می فهمدش.
عددی و آمار و ...، کلا کاربردی ات - در مقابل ریاضیات - به کار بردنی اند.
اما جبر:
جبر تنها جبریدنی است؛
جبریدن مانند فلسفیدن است ولی از آن بدتر؛
سخت به جواب می رسد گرچه از آن بیشتر؛
نمی رسند ولی وقتی که رسیدند چه شود...

برای آموختن ریاضیات باید فهمید و دید و حل کرد و جبرید؛ باید ریاضت کشید.
من، دیروز، اینجا: "من هیچ وقت هندسه یاد نمی گیرم."


پ.ن: نوشتم اش تا نکند همه ی هذیان هایم درست از آب درآیند.
تعریف:

فیزیک دان نظری:
ریاضی کار ی که همیشه اشتباه می کند.
بعضی تز ها سفارشی / مهندسی شده اند:
مثلا:
گزاره های شبه فلسفی صرفا برای کم کردن روی یک بنده ی خدا.
پروردگارا!
آخر عاقبت همه ی ما ریاضیون را ختم به خیر گردان:

1 تَن
2 تَن
3 تَن
.
.
.
تَن ها
یی
.
زندگی مانند 1 بازی مار و پله است:
جایی که فکر می کنی زرنگی کردی 1 مار گنده جلوت سبز می شه
و
جایی که احساس می شه که ای وای من چقد بدبختم 1 نردبون

و این که
انصاف طراح بازی را... شُکر.
علیکم السلام.
چند تفسیر پیرامون قبلی:
- ای دوست، بی خیال! ما نا مهربونتم می خوایم.
- ای مثلا دوست! الکی زور نزن؛ خودتم سبک نکن.
یا به قول شما:
- جایگزینت اومده تلاش بیهوده نکن.
بیهوده می کوشی بمانی مهربان ای دوست...
هیچ
بنیانی است محکم و استوار.

+هر چند اگر بر این بنیان بایستی دستت به چیز دندان گیری نمی رسد.
شاید تعصب(؟!) شکاکان از این بابت است که خیالشان از/در مجادلات راحت است. با تقریب خوبی مناظره ای وجود ندارد.
و این که:
کلا نفی/شک کردن بنیانی محکم دارد.
چون چرخ به کام 1 خردمند نگشت
خواهی تو فلک 7 شمُر خواهی 8

چون باید مُرد و آرزو ها همه هشت
چه مور خورد به گور و چه گرگ به دشت

با تشکر از دوست خوبم خیام
یاد مردگان کردن را بهره هایی است بسیار.

مثلا:
با همه ی وجودت حس می کنی که بالاخره 1 روزی مشکلاتت تموم میشه. ان شاء ا... .
"این همه دانلود می کنی 1 کم هم آپلود کن"


الآن احساس می شه که در حال تولید محتوا هستم.
هستم؟!
بدون شرح بیشتر:

- میشه خودتون رو معرفی کنید؟

- بله.
بسمه به نام خودآ
من 1 عدد 1تا هستم؛
خیلی هم اصلا مهم نیستم.

بدترین احمق ها آن هایی شان هستند که فکر می کنند خیلی باهوش اند.
یکتا
با مسئولیت محدود

پ.ن: تقریبا بدون مسئولیت
مثلا در قبال فهماندن چیزی به کسی.
مکاشفه ی روز:
گاهی آدم ها فکر می کنند حرف یکدیگر را می فهمند.
شاید برخلاف انتظار،
بدیهیات در تاریک ترین گوشه های ذهن اند.
به یک عدد مسئله ی نه چندان ساده، جالب(به همین گنگی ) و نو* جهت حل کردن نیازمندیم.

*: و با ظاهری نا آراسته و دارای روابط عمومی بسیار ضعیف، البته در همین حوالی.
برای رسیدن به جواب
استنتاج های منطقی کفایت نمی کند.
شاید نام این دخمه را می گذاشت:
"چند روایت معتبر درباره ی ذهن"
زمزمه هایی پیرامون چرایی دوست داشتن نفحات صبح
و این که
به روی دوست ماند که...
فلسفه، همان عمومی سازی رایج در دیگر علوم است، شاید اندکی بنیادگرا تر:
گزاره های فلسفه همان اندازه آزمایش پذیرند که گزاره های - برای مثال - فیزیک هستند:
آزمایش های تاییدگر، تاییدگر نظریه و باقی، رد، یا خلق نظریه ای را موجب می شوند.
وقتی راه حل‌های بسیار پیچیده‌ ای رو برای حل ۱ مسأله طرح و امتحان می‌کنی و جواب نمی ده و آخرش اون مسخره رو با یک راه حل خیلی ابتدایی حل می‌کنی*
ته دلت می خواد که کاش اصلاً حل نمی‌شد.

*: ان شاء ... خودت!
پ.ن: ولی همیشه جواب ه که نمره داره.
بعضی شماره ها خیلی خاص اند
ببخشید! خاص بودند
نه ! همون، خاص اند

حالا دیگر بماند چه شماره هایی.


ب.ر: حالا در این اوضاع می گویند یک ریاضی-فیزیک دانی ادعا کرده جاذبه ی نیوتون توهم است.
وقتی تنهایی ات را یکتایی
بی اهمیت بودنت برای دیگران را بی نیازی
حماقتت را ویژگی ها ی منحصر به فرد بودن ات
بخوانی یا حتی بدانی،
تبریک!
تقریبا از پس هر چیزی برمی آیی.

زنگ تفریح:


زهد زاهد
      علم عالم
            کفر کافر هم یکی است

از ورای عینک ما عارفان بی مثال!

"و لو اعجبتکم".

پ.ن: گر چه نه به اون شدت.
قضیه  ی ریاضی(به خصوص  از  نوع  محضش)
قضیه ی  درخت  گردو  است
قضیه ی  دیگران  کاشتند  و  ما  ...
با  زبان شناسی اش  پُز  می دهد،
با  زبان  نفهمی اش،  آزار
سه  واقعیت:
کلا  آدم های  احمق  ناراحتی های  کم تری  دارند.
اضطراب  از  عوامل  کاهش  طول  عمر  آدمی است.
امید  به  زندگی  زنان  از  مردان  بیشتر است.

بدون  شرح  بیشتر
وقتی  برای  فهمیدن  توهین های  طرفت  به  اندازه ی  کافی  با هوش نیستی؛  از  نفهمی ات  لذت  ببر.

پ.ن:  روشن است  که  این  همه ی  مزایای  نفهمی  نیست.
اینجا
زبان شخصی،
اندیشه ی شخصی

(مکث)
حما سه 22 خرداد 89:
در پایان راه پیمایی دیروز، ریاضیدانان خواستار تغییر نام پایتخت عربستان از "ریاض" به "ام التلاویو" - یا "اخت التلاویو" یا دست کم هر چیز دیگر - شدند.
.سراشر قلت جنله ای
در ریاضی چیزی را
ببینی
و یا
بقبولانی
و یا
ببینانی

3 چیز است.

البته این مسئله چندان اولویت ندارد:
معمولا مشکلاتت در همان قبول کردن باقی می ماند؛ نگران نباش!
به  یاد  چیز هایی  که  به  اسم  چیزهای دیگر  قالب شدند.
احمقانه ترین  کار  اینه  که  منابع معرفتی ات  رو  به  عقل  محدود  کنی؛
یا  حتی  به  عقل  و  تجربه.
سازش کاری
گاهی
یک
انتخاب
نیست
نقطه
"بهترین  دفاع  حمله است"

حتی 
در  بی ربط ترین  مواقع،
در  مقابل  بی ربط ترین  مخاطبان،
و  شگفت انگیز  این که  برای  ضعیف تربن  آدم ها.

پ.ن:  کاربردهای  ملموس   این  ایده  چیزی  نیست  در  مقابل  کارکرد  آن  برای  پاس کردن  روابط  چرند  انسانی  امروزی!
میگه:
   ... دل  خوش  کن  و  بر  صبر  گمار اندیشه
واسه  حل  هر  معما  راه حل  تازه دارم.
دروغ  را  دروغ گو  خود،  فریاد  می زند؛  تا  شاید  رسوا نشود!
به  واقعیت
connect
نشدنم 
خوب  است  یا  بد  را،  باید  اندیشید.

پ.ن:  حالا  من  هم  دپرس.  مثلا.
در  همون  راستا  کسی  که  کاری  نمی کنه،  کار  غلطی هم  نمی کنه!
باز،  گر چه شاید  غلط می کنه.
...  یک  قطره ی  خون  است  و  هزار  اندیشه

امان  از  این  ذهن  مستقل خط خطی.
و
این که ندانی  چیزی  که  به  آن  ایمان داری  چرا درست است؛
دلیل نمی شود  برایش  دلیل بتراشی.

پ.ن: شاید  همین  تراش کاری هایت  روزی  سبب شود  از  آن  اعتقادات برگردی.
برداشت های  مختلف  از  یک  چیز،

چیزی  نیست  که  باید  درست باشد  و  حتی  شاید  هست؛
تنها
چیزی است  که  هست؛
اما
چنان  برخورد می کنند،  گویی  همه شان  درست اند.


پ.ن:  عقلشان  را  به  فلاسفه ای  سپرده اند  که  خود  نمی دانند  با  عقل  خود  چه کنند.
کسی  که  چیزی  نمیگه،  غلط  هم  نمیگه.
گر چه  شاید  غلط می کنه!
ننوشت: "طالبان  نا مطلوب،  مطلوبات  ناطالب"
دلش  خوش است  و  به  بانگ  بلند  می گوید.
این  گذشته ها  چرا  نمی گذرند...
هیچ چیز  سر جایش  نیست.
زبان
فرصت ها
تهدیدها
کنجی  بود  که  1  دفعه  آرزوشو  کرده بودم...
1  چیزی  تو  اون  مایه ها  گیرم  اومده.

پ.ن:  جایی  نیست،  که  براتون  خالی باشه.
خُب...  چی داشتم می گفتم؟
چاه هم چاه های قدیم!

و باران هم

و من هم

البته نه آن قدرها هم!
هر  چیزی  جز  آنچه  باید،  رخ داد.
"وقتی  نتونست  کتاب  مورد  علاقش  رو  پیدا  کنه،  شروع  به  نوشتن  اون کرد."

ترجمه:

وقتایی  که  خوندنم می گیره  و  مثل  بیشتر  مواقع  چیز  خوندنی  درست حسابی - مناسب حال -  پیدا نمی کنم
اون موقع است  که 
میام  اینجا  و  "در 1 جا"  را  میخونم.


پ.ن: میتونی  این  رو  1  اعتراف  حساب کنی.
می دانم! 
هنگامی  این  دنباله ی  شکست(همان  پل  پیروزی!)هایم  تمام  می شود  که  قلبم  از  کار  بایستد.
پس 
اصولا  نباید  اکنون  غمگین باشم.
کات!

متاسفانه.
حرف های  کد  شده:
همه  می شنوند  ولی  تنها  هدف  می فهمد.
راه،  همیشه  از  باطن  به  ظاهر  نیست.
عکسش هم.
هر  چه  جلوتر  می روم  زمان  هم  کش می آید.
"نقد ِ نقد"
نه
"نقد ِ نقد ِ جیرینگی"
که
"نقد ِ نقادی"

پ.ن: نه این لفاظی ها، ها. "نقد ِ نقد"!
هیچ دیدن،  دیدن  همه چیز است.
نو  باشد، یا  تنها با معنا،  درست  یا  نا درست،
کلا  قابل بحث بودن  خوب  چیزیه.
امان  از  این  اداهایی  که  دست و پای و دهان و...  آدم  را  می بندد.
که  البته  استدلال های  خاص  خود  را  دارد (مانند  هر  چیز  دیگری  که  برایش  دنبال  دلیل  بگردی).
ماه هاست  در  حال  رد کردن  پیچ های  تند  پشت سر هم  هستم،  جز  روزهایی  برای  متلاشی نشدن  یک  جسم سنگین.  فکر کردن باشد  پس از  این  پیچستان.  قول!
برخی  دستگاه ها،  ابزار ها،  ماشین ها  مانند  برخی  ما  انسان ها  با  یک  مشت  به خود می آیند
برخی  با  چند مشت
برخی  با  یک  لگد
برخی  با  چند  لگد
ولی  برای  برخی  از  آن ها  باید  فکر  اساسی تری کرد،  البته  باز  مانند  برخی  از  ما  انسان ها.

پ.ن: مانند  گوشی همراه من،  که  برای  استفاده  از  برخی  امکاناتش  باید  آن را  نواخت.
منی  که  آن قدر ها  که  چه  عرض کنم،  اصلا  جدی اش  نگیرید
و
خدایی  که  از  آن  بالا ها  می گوید: keep on ، Keep on.
ابزارهامو  جمع  می کنم  برای  روز  واقعه.  بینشون  ابزارهایی هست  که  تا حالا  ازشون  استفاده نکردم.  نمی دونم  می تونم  ازشون  استفاده کنم  یا  نه!  به هر حال  کار  دیگه ای  هم  نمیشه کرد.  دست کم  وجدان  آدم راحت (خوابش می بر)ه  که  سعی ش رو کرده.

بهتره  امیدوار باشم  حمالی  این  جعبه ابزار سنگین  زیاد  خسته ام نکنه.
امروز  یک  به  رنگ  صورتی  جذاب  دیدم.
تنها  جذاب.
و  یادآور.
و غمناک. 
و  دیگر هیچ.
اسمش  را  می گذارم  "توهم هوش" و  رد  می شوم.
"سی و هشت  نفر  و  اندی"  و  من ی  که   ~ تمام  مشکلم  همان  اندی است!
خصوصیتی احمقانه، شایع و شاید جالب(!):
"اندیشمندی ِ جالب": اندیشه درباره ی چگونگی انجام؛ نه چرایی کاری. اندیشمندی مرتبه ی اول.

پ.ن: که تا می خواهی از آن عبور کنی، یا به محض ورود به حوزه ی چرایی، مرجح است که به هپروت بروی!
...باقی  همه  بی حاصلی و  بی خبری بود
به درد هم نمی خوریم؛ من و ایده هایم.
"مشکل من"؟ دقیقا همون بخش دومشه.
... ور بگویم باز پوشان  بازپوشاند ز من ...
این ایده های آخر شبی و من ی که خوابش می آد.
باید  ببینم  داشتن  مشکل  در  قلمروی  اندیشه  بدتر است  یا  عمل.

پ.ن:  آن چه  مسلم  است  اکنون  نداشتن  مشکل  از  هر  2  بدتر است.

نخبه های نخاله و نخاله های نخبه

که به نظر شما باید با اونا چی کار کرد؟!
این یک برهان است.

پ.ن: برای  خودش می دونه.