تمام  هدفش  اینه  که  بهش  نزدیک بشی  و  بیش  از  حد  نزدیک نشی.

به یاد بوی عطر تنهایی.
و اعلموا ان اخذ القلیل خیر من ترک الکثیر.
من نمی دانم دلیلتان برای طرفداری از دموکراسی* چیست. تا آنجا که این حدود 1 ربع قرن تجربه به من نشان داده همیشه حق با اقلیت است.

*: که این همه هم مقدس است که هر کس می خواهد بگوید آدم خوبی است خودش را به آن می چسباند.
پ.ن: یعنی این چند میلیارد آدم طی این چند میلیون سال به نتیجه ای که من 1ی با این ربع قرن رسیدم، نرسیدند؟
کاری که ساده است تز دادنه.
اگر من رییس جمهور می شدم، اولین دستورم این می بود که این شیشه های رفلکسیو واگن های مترو را عوض کنند، تا مجبور نباشی برای اینکه چشمانت به چهره های مکروه نیفتد آن ها را ببندی.
به یاد باقر م. که عقیده داشت محیط دانشگاهی خیلی مبتذل است*.

*: کوته فکر هایی مثل تو هیچ وقت منظور اونو از مبتذل درک نمی کنند.
پ.ن: خیلی دقیقه سکوت برای استعدادهایی که در دانشگاهمان مردند.
کلا فیلمایی که در اونا هیچ زنی بیش از 1 سکانس کوتاه(!) ظاهر نشه ارزش دیدن دارن.
همیشه می گفتن به جای این که اون سر 2 منیتو تکون بدی اون زبون 1 مثقالیتو بچرخون.
ولی من به خرجم نمی رفت. همیشه از سرم بیشتر از زبونم کار می کشیدم.
میگن روشن فکری. آخه... تو که اصلا فکر نداری.
1 کتاب 24*365*24 صفحه ای است.
ولی
خلاصه اش میشه: قبل از انجام هر کاری ببین ارزششو داره یا نه.
به یاد استادی که می خواست این لم رو - تو ریاضی - ثابت کنه:
لم: هر چیزی که ظاهرا درسته، درسته.

گاهی فکر می کنم این ریاضیات - با این کلیتش - برام ارزشش از 1 جدول حل کردن بیشتر نیست؛ 1 جدول جایزه دار.
شاید بهتر بود فیلسوف می شدم. شاید حالا هم 1 فیلسوفم.

پ.ن: به نظر انگیزه آدما تو نتیجه ای که می گیرن موثره.
پ.ن: لطفا از نتیجه ای که گرفتم جلوتر نرو.
اگر از زندگی من فیلمی ساخته شود می شود از آن فیلم های معنا گرای بی دیالوگ بلند که از این کارگردان هایی که هر 10 15 سال 1 فیلم می سازند می سازند که هر چه هم که در زندگی ام دست برده باشند می شود دست انداختن عقل و ذهن و علم و خرد جمعی و خلاصه هر چیزی که در دانشگاهتان حرف آخر را می زند که نگاهی منتقدانه دارد به هر چیز؛ که بعد از دیدنش هم با این که هیچ چیز دست گیرتان نشده برای این که از دیگران کم نیاورید لبخند احمقانه ای می زنید و نچ نچ ی می کنید و به فراست سازنده آفرینی می گویید و فهم دیگران را از فیلم به چالش می کشید.
پاره ای کاغذ سپید دیدم در زباله دان ات(ط)اق. خوش داشتم آنرا بر تمام کتب گلاسه برتری دهم. آنرا به "حقیقت" آراستم.
گویند فلاسفه در پی حقیقتند. آن ها را گویید آن پاره کاغذ که حقیقت را بر آن نوشته اند اکنون در زباله دان ات(ط)اق ماست.

خوشا ما* ریاضیون محض. در جهان ذهن خود غوطه وریم. به سبب ما از آسمان ذهنمان بر زمین واقع شما دُر هایی می ریزد و شما آن ها را که می بینید همچون گدایان می دزدید و از آن ها بهره مند می شوید.


*: نیشتو ببند.
پ.ن: برگرفته از یادداشت های 1 دانشجوی عقده ای که از حل تمرین استاد عاجز مانده.
پ.ن2: با این همه گور پدر ریاضیات.
علم نا همبند راهی است.
1 مولفه اش می شود تجربه(جهان خارج ، ایف انی)؛ 1 مولفه اش می شود استنتاج (ذهن ).
از آنجا به اینجا راهی نیست.

پ.ن : شک نکن.

دو  راه  هست  که  خونه ای  با  سقفی  بلند  بسازی:

دیوار  بلندی  بسازی

گودالی  عمیق بکنی


کسایی که هر کاری می کنن که دیده شن
و
کسایی که هر کاری می کنن که دیده نشن
به 1 چیز می رسن: دیده می شن.