هر چه بزرگتر می شویم، آرزوهایمان کوچکتر می شوند.
نمیشه گفت، "بد نیست یه کمم تو واقعیت زندگی کنی ها".
آرزومند عادی ترین چیزها.
شاید 1 روز به این نتیجه برسم که 1 لیست درست کنم از کارهایی که قبل از مرگ باید انجام بدم، اینم باید بره تو لیست.
همه خواستار بسته بندی شیک و با کلاس اند. مهم نیست توش چی باشه، حتی فحش های بسته بندی شده.
تو را که می بینند، تو را که نمی بینند، لباست را نگاه می کنند، موهایت را، چشم ات را،...( و شاید شکل و اندازه ی ریشت را )
حرف که میزنی، حرفت را که نمی فهمند، دردت را که نمی فهمند، کلماتت را می شنوند، حرکاتت را می بینند ( و شاید سرخ شدنت را )
میهمانی که میروند، میهمانی که نمی روند، خانه هایشان را نشان هم می دهند، مبلهایشان را، لباسهایشان را
دلیل که می آوری، دلیلت را که نمی شنوند، نمی فهمندش، تنها جواب می دهند
کار که می کنند، کار که نمی کنند، پول در می آورند که خرج کنند، که بیکار نباشند
دانشگاهشان هم که هر گاه ی هست جز دانش گاه...
زندگی که می کنیم، زندگی که نمی کنیم، نفس می کشیم، می خوریم، می آشامیم،... زنده ایم.
مار گزیده ایم و از ریسمان سیاه و سفید که هیچ، از مار هم نمی ترسیم.
"
...سیب را پوست می کنند
نصف می کنند
گاز می زنند...
یک نفر نگفت...
"سیب من، سلام"
"
" اگه می خوای عدالت رو ببینی، ببین من چطور با اون 4* تا رفتار می کنم."

*: !
دنیای تو به اندازه ی فهم توست، بیشتر بفهم!
بهم گفته بود "هر چی که نفهمیدی چرت و پرت ه".

دامن خود از غبار رفته و پیرایه کن.

تا اطلاع ثانوی از تحویل گرفتن خود معذوریم.
با تشکر
برخی نوشته ها تاریخ انقضا دارند، برای نوشته شدن.
هاشمی در سمپوزیوم ایران 1404، "با دادن چند شاهی به این وآن عدالت تحقق نمیابد".

پ.ن1: تمام اختلاف ما با آقایان در این است که می گوییم دوران شاه و شاهی سر آمده.

پ.ن2: مرقوم فرمایید عدالت با دادن چه ارزی و چه مقدار به کدام ها محقق می شود، محل اعتبار را مشخص فرمایید.


می دونی؟ تقریبا تمومه... فقط 1 مسئله ی کوچیک...
سه شنبه تست سلامت روان دارم.

دیوانه را انسانی می دانست که ساحت عقل را نیالوده.

برخی دیوانه اند چون دلیلی بر عاقلی در دست ندارند.

واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر می کنند

چون به خلوت می رسند آن کار دیگر می کنند

شاید یه روزی اینو بنویسم: "اگه قرار باشه روزی سوء تفاوت پیش بیاد خُب میاد دیگه".


بعضی وقتا نمیاد، بعضی وقتا نمیره!



ست


4 روز در هفته بوی تند قهوه.



فقط کافیه از همون راهی که اومدی برگردی.
می دونی؟! برای اینجا (این وبلاگ) یه قفلی هست که تا من نخوام نمی تونی ازش استفاده(در وسیعترین معنای ممکن) کنی... شاید هم فراتر از این.
در دایره ی قسمت اوضاع چنین باشد.


نوشته بود:
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

نصیحت خورمون ملسه دیگه


تعجب کرد چه جوری تونستم از اون فاصله آگهی را بخونم.
بهش گفتم: "تا حالا آگهی ترحیم ندیدی؟!"


هر از چند گاهی بر می گشت و پشت سرش را نگاه می کرد.
هر از چند گاهی بر گرد و پشت سرت را نگاه کن.


5
سال از زندگیت رو
rar
میکنی و در پوشه های تو در تو گم؛ که چی؟


تا بوده چنین بوده تا هست چنین بادا!


شیخ ما گفت: غم نخور غصه نخور ، جاش بادوم و پسته بخور.

یادش گرامی و راهش پر ره رو باد.
این هم بنویسم دیگه برم:
به گونه ای بسیار ریاکارانه با ادبم.


مسئله عوض شد:

< یا > از 14
مسئله ای نیست.


یه الاغ (که بنا به تعریف احمق هم هست(احتمالا)) منو گذاشته سر کار.


اگر مردم می دانستند با چه رنجی به روزت میکنم هر آیینه برای خواندنت سر و پا می شکستند، یکتا.
اینقدر چیز هست که باید بدونی... که میتونی هیچی ندونی.

بعضی ها(ات) بی شعورند، بنا به تعریف.
اینقدر خودتو سبک نکن.
خیلی وقته وزنم<0 شده.

موازب باش سوء تفاوت پیش نیاد.
عهد کردم که دگر درس نخونم بجز امشب و فردا شب و متاسفانه شب های دگر.
و اما در باب تمدن بشری:
گور پدر تمدن بشری.
وقتی مطمئن نیستم چه کار می خواهم کنم. هیچ کار نمیکنم. شاید به این دلیل هم هست که اینطوری ام.
باز هم اشتباه محاسباتی. دیگر عادی شده این اشتباهات. این اشتباهات است که من اینجا نشستم و می نویسم در موردشان. این اشتباهات است که زندگی را اینطور ساخته اند برایم.
چند دقیقه پیش در جایی زنی از منطق حرف می زد.
1 قربانی دیگر
برای رعایت اخلاق حرفه ای از زمان نامعلومی به مدت 3 روز اعلام عزای عمومی می کنیم.
همیشه 1 قدم عقبم.
این 1 قدم عنوان رو عوض میکنه. شخصیتت رو و زندگیتو.
این 1 قدم عقب موندن ممکنه از 1 اشتباه محاسباتی ساده ناشی باشه یا ...
یا از 1 انتظار بیجا!
بر لب جوی نشین و گذر عمر ...
نمودار زندگیم داره به 1 مجانب قائم نزدیک میشه. خیلی تند.
هر جور راحتی.
مهم نیست الآن کجام و دارم چه می کنم. جو گیر شدن رو اصلا دست کم نگیرید؛ هر جا که هستید، هر چه که می کنید.

کدوم رو رو ترجیح میدید:
- همه ی 1 چیز.
- از همه چیز، چیزی( ناچیز ).

برخی چیزا خیلی توانایی موجز شدن دارن؛ مثلا زندگی رو این جوری موجز کرد: گذشت .

کمکم داره حد اندازه ی رَم اَم به صفر میل میکنه. اون کلمه ی اول خط کم کم ه.

امروز می خواستم ببینم قدرت تدریسم چطوره. شروع کردم به تدریس برای یک کلاس مجیکال... حد و مشتق رو... بعد از 1 ساعت دیدم دارم نیم ساعته نصیحتشون میکنم!
البته اینو بگم تو مدرسه خاطره و نصیحتای معلمامون برام جالبتر بودن تا درس
دارم سعی میکنم دایره ی واژگانم رو یه پاکسازی کنم. خیلی لازم بود... شایدم نه.
آدم هی زور بزنه تا به فلان چیز برسه بعد تازه بفهمه که نه اصلا اینو نمی خواسته. ... .

نمیدونم چه چیزی باعث تمایز چیز "غیر عادی" میشه.
- شاید بنا به تعریف.

فکر کنم عادی باشه کسی به حقش(حالا مُسلّم یا غیر مسلم) نرسه. پس در موردش نمی نویسم.

امروز حدود 1 ساعت داشتم کتاب "پاسخ چراهای من" (برای گروه سنی الف و پایینتر) رو میخوندم. خیلی چیزا یاد گرفتم. بیشتر از خوندن کتابای آنالیز و جبر و... آموزنده بود.

خیلی چیزا میشه گفت، مثلا:
خیلی چیزا تو نبودنشون دیده میشن.

گاهی با بی رحمی تمام، گاهی با دلیری تمام.
بعضی چیزا تمومی ندارن باید خودت 1 نخطه آخرشون اضافه کنی.