آن گونه که به یاد دارم پیر ما چیزهایی می گفت در مورد خطا و قلم صنع...
گاهی که بر می گردم می بینیم شاید زیادی اندیشمندم. این اندیشمند بودن اصلا جذابیتی ندارد. جزئی از من شده که تنها رنج دارد برایم. نگاه می کنی می بینی طرف هیچ فکر نمی کند و خوش است. ما اینجا مثلا اندیشمندیم و ... . نمی دانم شاید رابطه ای هم باشد مثلا افراد خوش بی فکرند و بدبخت بیچاره ها اندیشمند یا شاید این اندیشمندانند که بدبختی خود را کشف می کنند.
اشتراک در:
پستها (Atom)